با توجه به اهمیت استراتژیکی کردستان عراق وتاثیر تحولات کشورهای همجوار در سطح منطقه بر روی این سرزمین خود مختار؛ این بار به سراغ کسی رفیتم که طی پیشینه ی مبارزاتیش در گذشته نسبتا دور شناخت مناسبی از بخش قابل توجهی از جنگها، درگیریها، دسیسه ها و معادلات سیاسی داشته وهمچنین به خاطر حضور مداوم در گروه ها و تشکل های سیاسی با گرایش چپ طی دو دهه اخیر، توانایی تجزیه وتحلیل تحولات حاضر را دارد . او نسرین رمضانعلی ؛ از کادرهای رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری و عضو شورای مرکزی سازمان آزادی زن می باشد : (( لازم به توضیح است که پاسخ های ایشان به سوالات ما بی کم وکاست منتشر شده وقطعا مسئولیت نهایی مطالب درج شده به عهده ایشان می باشد))
لطفا قبل از پاسخ به پرسشهای اصلی مورد نظر، بیوگرافی خودتان را برای مخاطبان بیان کنید:
نسرین رمضانعلی: از کادرهای رهبری حزب اتحاد کمونیسم کارگری و عضو شورای مرکزی سازمان آزادی زن هستم। مختصر و کوتاه شرح زندگی و فعالیت های سیاسی من بدین شرح است: در کودکی فعالیت سیاسی را آغاز کردم. در زمان انقلاب 1357 فقط یازده سال داشتم. وضعیت جامعه و شرایط انقلابی و خانواده ام در این رابطه بسیار موثر بود. تمام افراد خانواده ام فعال سیاسی و چپ بودند. در سن کودکی بدون اینکه بدانم کمونیسم دقیقا چه می گوید، خود را کمونیست می دانستم. از همان کودکی فعالیتهایی داشتم. در نوجوانی به کومه له پیوستم. ابتدا در تشکیلات مخفی و هسته های هواداران کومه له فعالیت می کردم و در سال 1363 به تشکیلات علنی حزب کمونیست ایران و کومه له پیوستم و در واحدهای رزمی سازماندهی شدم. ابتدا در گردان شاهو بعد ئاریز و سپس در گردان شوان فعالیت کردم. در روزهای آخر سال 66 بود که در جریان درگیری گردان شوان با نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی زخمی شدم و در سال 68 برای معالجه به اروپا آمدم. عزیمت به اروپا وقفه ای در فعالیت های سیاسی من ایجاد نکرد. در تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست ایران فعالیت می کردم. بعد از انشعاب در حزب کمونیست ایران و تشکیل حزب کمونیست کارگری از حزب کمونیست ایران استعفاء دادم و به حزب کمونیست کارگری پیوستم. پس از درگذشت منصور حکمت، لیدر جنبش و حزب کمونیست کارگری اختلافات سیاسی و تشکیلاتی در حزب آغاز شد که به دو انشعاب منجر شد. من که در آن مقطع عضو دفتر سیاسی حزب بودم، با رفقای دیگرم در رهبری حزب کمونیست کارگری در دسامبر 2006 فراکسیونی تحت نام فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری تشکیل دادیم و پس از آنکه ادامه فعالیت درون حزب کمونیست کارگری را برایمان امکان ناپذیر کردند، از این حزب جدا شدیم و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را بنیان گذاشتیم.
چیاکوکاکایی: بعنوان یک پیشمرگ در دوران جنگ قطعا خاطرات بسیاری دارید। لحظات خوب، اتفاقات غم انگیز، پیروزی ها وشکست ها. بخش قابل توجه از این خاطرات که یاد آوری آنها می تواند مایه تاسف وشرمندگی شود، خیانت ها و دسیسه هاست. در صورتی که جایز می دانید کمی در این باره برایمان بگوئید؟
نسرین رمضانعلی: درست است। در زندگی مبارزاتی لحظات زیادی است که وقتی انسان به آنها فکر می کند یا لبخندی بر لبانش می نشیند و یا بی اختیار اشکهایش جاری می شود. برای من بعنوان یک جوانی که زندگی را از بسیاری لحاظ تجربه نکرده بودم و یک زندگی عادی را پشت سر نگذاشته بودم، وارد شدن به فعالیت سیاسی که با خطرات بسیاری توام بود و بویژه مبارزه نظامی با یک رژیم جنایتکار، بسیار سخت بود. زندگی خودت و رفقایت مدام در خطر مرگ بود. دائما باید یک دیسیپلین جدی را رعایت می کردی. همواره باید هشیار و تیزبین می بودی. این شرایط برای هر جوانی بسیار سخت و دشوار است. اما برای زنان بمراتب سخت تر و پیچیده تر بود. امروز وقتی به آن دوران می اندیشم، با خودم فکر می کنم که چگونه آن شرایط را آنهم داوطلبانه و با روحیه بالا تحمل می کردیم. تنها پاسخی که می یابم، ایمان قوی مان به رهایی بود که تحمل آن شرایط را برای ما مقدور می کرد. البته باید بگویم که در کنار همه این سختیها، فداکاری ها و جسارت های بی نظیر رفقایم تحمل سختی ها و مشقات را آسان تر می کرد. جسارت هایی که کمتر در زندگی عادی مشاهده می کنیم. بارها شاهد بودم که رفقایم برای شرکت در درگیری های حساس و خطرناک پیش قدم می شدند تا جان رفیق شان به خطر نیافتد. چنین فداکاری هایی بسیار دیده می شد. سهیم شدن لقمه نانی که توشه راهمان بود با رفیق همراه ؛ یک پدیده عادی بود. می دیدی که رفیقت با وجود اینکه بسیار خسته است حاضر است اسلحه رفیقش را حمل کند. جشن ها و پایکوبی های زمان پیروزی، علیرغم خستگی کشنده، گویی تمام مشقات را می شست و می برد. یاد صحنه هایی می افتم که در اوج خستگی بعد از روزها پیاده روی، به روستایی می رسیدیم و چگونه با علاقه تمام برای کار آگاهگرانه با مردم تشنه آزادی و برابری صحبت می کردیم. پای صحبت آنها می نشستیم. یاد صحنه های در آغوش گرفته شدن توسط مردم روستا می افتم. اینکه زمان ورود به روستا، مردم به استقبال فرزندان خود می آمدند و یکایک پیشمرگان را در آغوش می کشیدند. اینها لحظاتی بود که خستگی و فرسودگی جسمی را فراموش می کردی. برای بازگو کردن این خاطرات، چه در دوره آموزشی و چه در در زمان فعالیت در واحد رزمی در حومه شهرها و در گشت سیاسی- نظامی، می شود کتابهای قطور نوشت. گرسنگی، تشنگی، خستگی روزها راه رفتن در کوه کمر کمترین اثری در اراده این انسانهای بزرگ نداشت. کمونیستهایی که عزمشان را جزم کرده بودند بشریت را از چنگ یک نظام سرکوبگر نجات بدهند. انسانهایی که برای یک انقلاب کارگری آستین بالا زده بودند. امروز باید در مقابل اراده این انسانهای بزرگ سرتعظیم فرود آورد. این اراده عظیم قابل ستایش است. در این مسیر پر نشیب و فراز، تجارب تلخ زیادی هم وجود دارند. فکر می کنم شاید آنچه امروز بیش از هر چیزی بر ذهن من سنگینی می کند و آزارم می دهد، جان باختن عزیزترین همسنگران و همرزمانم است. اگرچه در این 3 دهه عزیزان زیادی را از دست داده ام و امروز جای خالیشان را بیش از هر زمانی احساس می کنم، اما یکی از بدترین و تلخترین خاطراتی که هیچگاه نمی توانم، حتی برای یک لحظه از یاد ببرم، بمباران شیمیائی حلبچه بود. در اثر این بمباران چندین هزار نفر در عرض چند دقیقه کشته شدند. یک خاطره تلخ فراموش نشدنی دیگر در محاصر قرار گرفتن گردان شوان و قتل عام یک گردان از بهترین و شریفترین رزمنده های کمونیست است. بیش از دو دهه از این واقعه می گذرد، اما شبح و کابوس این فاجعه هنوز بر مغز من سنگینی می کند.
چیاکوکاکایی:همانطور که گفتید شما یکی از بازماندگان گردان شوان از تیپ 11 سنندج هستید که طی در گیری های دهه 80 میلادی قتل عام شدند। برای خوانندگان بطور اختصار بگوئید که در آن زمان چه گذشت؟
نسرین رمضانعلی: شاید باید اینجوری بگویم که هر آنچه که نباید بگذرد بر ما گذشت. در یکی از مقرهای کومه له در "بیاره" مستقر بودیم. تقریبا میشود گفت، این روستا مرز ایران و عراق بود. این روستا هیچگاه امن نبود. روزهای آخر سال 1366 بود. کل منطقه کاملا نظامی شده بود. ما از اوضاع بی خبر بودیم. هنوز جنگ ایران و عراق در جریان بود. جنگ خانمان سوز ایران و عراق هر روز جان هزاران انسان بی دفاع را می گرفت. در این واقعه رژیم بعث عراق یک طرف قضیه بود، طرف دیگر نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق بودند به همراهی جمهوری اسلامی که برای تسخیر این منطقه حمله کردند. تا آنجا که من به یاد دارم و آخرین اخبار را به ما دادند، گفته شد که ارتش صدام تمام راههای فرار را بر سربازان خود بسته است و باید تا آخرین نفس در صحنه جنگ بمانند. طرف مقابل، نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق با متحد خود، جمهوری اسلامی حمله به منطقه را در دستور داشتند. دولت بعث با بمباران شیمیائی این منطقه فاجعه ای آفرید که شاید فقط بشود آن را با هیروشیما و ناکازاکی مقایسه کرد. در کمتر از چند ثانیه، بیش از پنج هزار انسان بی دفاع قتل عام شدند. در این شرایط، گردان شوان تلاش کرد از میدان جنگ خود را نجات دهد. اما نزدیک رود سیروان به کمین نیروهای جمهوری اسلامی افتاد. تمام رفقای این گردان بجز من و جلال برخوردار یا جان باختند یا اسیر شدند که بعد از چند ماه در زندانهای جمهوری اسلامی به جوخه های اعدام سپرده شدند. حقیقت را بخواهید درست است که تحلیل از شرایط و تقابلها و اتخاذ یک تاکتیک اشتباه ممکن است به قیمت جان دهها انسان تمام شود.علیرغم این مساله، نوک تیز حمله من متوجه دو حکومت جنایتکار و سرکوبگر جمهوری اسلامی و حکومت وقت عراق، یعنی صدام حسین است. در این میان نقش احزاب ناسیونالیست کرد عراق را نیز نباید فراموش کرد. همکاری احزاب ناسیونالیست کرد عراق با حکومت اسلامی قابل تعمق است. نیروی مسلح این دو حزب تبدیل به سیاهی لشکر و گوشت دم توپ دو حکومت فاشیستی شدند. چه منافعی اینها را متحد جمهوری اسلامی می کرد؟ چگونه توانستند در کنار نیرویی باشند که در همان دهه 60 دهها هزار انسان را در زندانها به جوخه اعدام سپرده بود؟ چگونه مردم را در کردستان سرکوب کرده است و چگونه اعدامهای مردم بی دفاع کردستان را در خیابانها و کوچه ها اجرا می کرد؟ اینها مسائلی است که باید مورد تعمق قرار گیرد و تحلیل شود. این نتیجه ایدئولوژی ارتجاعی ناسیونالیسم است. نمیتوانستم درک کنم که چگونه نیرویی که مدعی است از منافع مردم کردستان عراق دفاع می کند، بر سر تقسیم اموال مردم حلبچه دعوا می کردند. شاهد بودم که چگونه خانه های مردم به غارت و تاراج می رفت و اموالشان در مرزهای ایران به فروش می رسید। اینها اموال کسانی بود که این احزاب باصطلاح برای دفاع از منافعشان اسلحه بدوش می کشیدند। در این شرایط بیش از هر زمان چهره کریه ناسیونالیسم برایم عیان و آشکار شد.
چیاکوکاکایی: اگر بخواهید تحلیلی از اوضاع آن زمان احزاب اپوزسییون کرد ایرانی وهمچنین احزاب کرد عراقی درگیر در جنگ، وروابط آنها با دول دو طرف مخاصمه داشته باشید، آنرا چگونه بیان خواهید نمود؟ با توجه به اینکه تحلیل بر گرفته از تجربیات، دیده ها، شنیده ها ویافته هایتان باشد؟
نسرین رمضانعلی: ببینید یک واقعیت عینی موجود بود و هست، آنهم پدیده و مقوله ای تحت عنوان ستم ملی است। این یک واقعیت است که مردم در کردستان ایران، عراق، ترکیه و سوریه تحت ستم هستند. مبارزه علیه ستم ملی یکی از واقعیت های این جوامع است. اما باید تاکید کرد که ناسیونالیسم پاسخگوی ستم ملی نیست. ناسیونالیسم خود بخشی از صورت مساله مردم این مناطق است. ناسیونالیسم و احزاب ناسیونالیستی نه تنها راه نجات مردم تحت ستم نیستند، بلکه خود عامل ستم و سرکوب مردم اند. تراژدی حلبچه و گردان شوان یکی از لحظات آشکار نقش ارتجاعی ناسیونالیسم کرد در منطقه است. صدها جریان ناسیونالیست کرد دست به مبارزه مسلحانه علیه دولت های حاکم زده اند. با توجه به اختلافات منطقه ای و مناسبات و معادلات سیاسی بین المللی مناسبات دولت های حاکم همواره صلح آمیز نبوده است. احزاب ناسیونالیست کرد مسلح همواره کوشیده اند که در شکاف های منطقه حرکت کنند و با دولت متخاصم یا دولت حاکم دست دوستی بدهند. این تاریخ منطقه است. نزدیکی احزاب ناسیونالیست کرد عراق با رژیم اسلامی، با یکی از جنایتکارترین رژیم های تاریخ، خود یکی از مهمترین فاکتورهای افشای نقش ارتجاعی این احزاب است. احزاب ناسیونالیست کرد به دنبال تامین منافع خود و قدرت یابی هستند. از آنجا که منافع مردم زحمتکش و تحت ستم منطقه هیج جایی در سیاست های اینها اشغال نمی کند، در تلاش برای سهم خواهی در حاکمیت همیشه قربانی شده اند. از زمان قاضی محمد تا دوران ملا مصطفی بارزانی اینها بازیچه دولتها قرار گرفته اند. ترور عبدالرحمن قاسملو، دبیر کل حزب دمکرات کردستان نیز در همین چهارچوب است. در واقعه حلبچه چه قبل و چه بعد از بمباران، احزاب ناسیونالیست کرد عراق، اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق، که در ائتلاف با جمهوری اسلامی بودند، پیشمرگان شان را در حکم ضد کمین در اختیار ارتش رژیم اسلامی قرار داده بودند.
چیاکوکاکایی : شما از مخالفین رژیم فعلی ایران بوده وهستید। پس از سال ها حضور در جبهه مقابل رژیم اسلامی ودنبال کردن تحولات داخل کشور از نزدیک، وضعیت حال حاضر ایران وحکومت جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی می کنید؟
نسرین رمضانعلی: جمهوری اسلامی در پله آخر قرار دارد। رژیم اسلامی در یک بحران لاعلاج اسیر است. این حکومت تنها و تنها با ماشین سرکوب توانسته خود را سرپا نگه دارد. نان مردم را به گرو گرفته است و هر روز فقر، بیکاری، اعتیاد و تن فروشی گسترده تری را به مردم تحمیل می کند. ما در 3 دهه اخیربارها شاهد بوده ایم که مردم در ابعاد گسترده به میدان آمدند تا تکلیف خود را با این حکومت هار اسلامی یکسره کنند. اما این رژیم وحشیانه مردم مبارز و آزادیخواه را سرکوب کرده است. سرکوب و کشتار، دستگیری و زندان، شکنجه و تجاوز، بیش از 120 هزار اعدام در دهه شصت، کهریزک و رجائی شهرها پرونده این رژیم است. رژیم اسلامی حتی یک روز بدون سرکوب خشن نمی تواند در قدرت باقی بماند. بطور نمونه روز 29 ژانویه اپوزیسیون رژیم اسلامی در صدها شهر در سراسر جهان علیه اعدام اعتراض کردند در همین روز رژیم اسلامی زهرا بهرامی، شهروند هلندی- ایرانی را به دار آویخت. این اعدام ها نه از سر قدرت، بلکه از ترس سرنگونی است. دستگیری های گسترده فعالین کارگری، چهره های مورد اعتماد مردم، فعالین جنبش حقوق زن، معلمین و تعرض همه جانبه به جنبش حقوق زن و جنبش دانشجویی بیانگر بحران عمیقی است که رژیم اسلامی در آن دست و پا می زند. به جدال جناح های درون حکومت نگاهی بیاندازید، جدال آنها بر سر چگونگی حفظ رژیم اسلامی است. دعوای امروز میان خامنه ای و احمدی نژاد با خاتمی، موسوی و کروبی هیچ چیزی نیست بجز اینکه هر کدام فکر می کنند نسخه ای که پیچیده اند به عمر این حکومت هار اسلامی خواهد افزود. جناح هار حاکم معتقد است که یک ذره کوتاه آمدن در مقابل موج اعتراضی مردم، موجب سرنگونی کامل رژیم می شود؛ جناح اصلاح طلب حکومتی بر این نظر است که اگر تعدیلی در سیاست های رژیم انجام نگیرد، جنبش مردم سرنگونی این رژیم را سرعت خواهد بخشید. در واقع هر دو درست فکر می کنند. به همین دلیل است که بحران رژیم لاعلاج است. سقوط این رژیم اجتناب ناپذیر است. ما شاهد اعتراضات رو به رشد مردم در مقابل تعرضات رژیم هستیم. یک معضل جدی مردم، عدم وجود تشکلات توده ای است. این واقعیت خود محصول سسرکوب خشن و حاکمیت دیکتاتوری است که مانع شکل گیری هر تشکل و جمعی است. جنبش های سیاسی – اجتماعی گسترده در جامعه موجود است، اما سازمان دهی و تشکل در این جنبش ها بسیار ضعیف است. حزب اتحاد کمونیسم کارگری در مباحث مفصل به این مسائل پرداخته است. فکر می کنم با وضعیتی که بخصوص بعد از تحریمهای اقتصادی و حذف سوبسیدها در جامعه بوجود آمده است و همچنین تحولاتی که در خاورمیانه و در کشورهای عربی در حال شکل گیری است، موقعیت رژیم اسلامی متزلزل تر از هر زمانی است. قطعا ما بعنوان یک حزب سیاسی انقلابی، حزبی که برای سازماندهی انقلاب اجتماعی فعالیت می کند، با تمام قوا در این دوران خطیر جنبش سرنگونی انقلابی را تقویت خواهیم کرد. یکی از وظایف دائمی ما افشای جریانات ارتجاعی و عقب مانده و باند سیاهی است. یکی از عرصه های مورد توجه ما ناسیونالیسم و فعالیت های احزاب ناسیونالیست عظمت طلب و قومی است. ما بشدت در مقابل تبلیغ عشیره گری و قوم پرستی، طرح فدرالیسم، بعنوان یک طرح ناسیونالیستی خطرناک، ایستاده ایم و این تبلیغات و طرح را قاطعانه افشاء می کنیم. عراق یک نمونه تراژیک است که بعنوان نمونه ای که می باید از آن پرهیز شود، باید در مقابل مردم قرار گیرد. وضعیت مردم کردستان عراق واقعا اسفبار است. باید ماهیت این نوع حکومتها را به مردم نشان داد و عملکردشان را افشا کرد. باید نشان داد که عواقب حاکمیت ناسیونالیسم چیست. مگر در سلیمانیه کارگران معترض را به رگبار نبستند؟ مگر در همین ماه گذشته در اعتراض به ممنوعیت تجمعات و تظاهرات توسط حکومت کردستان عراق، مردم معترض به خیابان نیامدند؟ کارگران در کردستان عراق از تشکلاتشان محرومند. زنان بی حقوق هستند. حکومت کردستان عراق یک عامل اصلی حاکمیت و تقویت سنتهای عقب مانده و ارتجاعی است. قوانین حاکم اسلامی اند. با حاکمیت ناسیونالیسم کرد در کردستان عراق نه تنها بهبودی در زندگی مردم بوجود نیامده است، بلکه حتی خشونت علیه زنان افزایش یافته است. قتلهای ناموسی گسترش یافته است. موقعیت زنان بویژه بشدت اسفبارتر از گذشته است. فعالیت احزاب را دارند ممنوع می کنند. تروریسم رشد کرده است. مردم کاملا به این وضعیت آگاهند. از این رو است که هزاران نفر از نسل جوان کردستان عراق، امروز در کشورهای هم مرز عراق آواره هستند. این ماهیت حکومتهای قومی است.
چیاکوکاکایی: حاکمیت ایران به دلیل عدم تحمل مخالف یا منتقد در درون خود، شرایطی را بوجود آورده که بدنه اصلی اپوزیسیون آن در بیرون از کشور شکل گرفته وبه فعالیت مبارزاتی خود می پردازد واین در نوع خود کم نظیر است। حال این سوال مطرح است که این اپوزیسون متحد ویکپارچه نیست؟ به چه دلیل منفعل یا کم اثر است؟ و دلیل اصلی نادیده گرفتن آن از طرف کشورها ودولت های جهان در چیست؟
نسرین رمضانعلی: این یک واقعیت است که بعلت اختناق و سرکوب شدید، اپوزیسیون درون جامعه ایران نمی تواند متشکل شود و علنی حضور داشته باشد। این حکومت حتی خودی های خودش را هم تحمل نمی کند. لذا اپوزیسیون بصورت متشکل در خارج کشور فعالیت می کند. در واقعیت امر عمده این احزاب نماینده گرایشات مختلف و جنبش های مختلف درون جامعه هستند. لذا برخی از آنها فعالین و وابستگانشان در داخل جامعه بشکل مخفی فعالیت می کنند. همین واقعیتی که شما بعنوان "کم نظیر" به آن اشاره می کنید، خود بیانگر نفرت و مخالفت عظیم مردم ایران علیه رژیم اسلامی است. مردم متفق القول علیه کلیت این رژیم هستند و می خواهند آنرا سرنگون کنند. اما باید توجه داشت که بحث اصلی اتحاد اپوزیسیون نیست. احزاب در واقع نماینده گرایشات و جنبشهای درون جامعه هستند. باید گفت که یک حس وحدت طلبانه عامیانه درون جامعه وجود دارد وبنظر من جریانات ارتجاعی درون اپوزیسیون هم به آن دامن می زنند. صدای "وحدت طلبانه" ای که از احزاب می خواهد با هم تا سرنگونی رژیم وحدت کنند و نقد و افشای یکدیگر را کنار بگذارند. اما باید توجه داشت که احزاب و سازمانهای سیاسی دارای یک منافع مشترک نیستند. همانگونه که تمام مردم جامعه دارای منافع مشرک نیستند. در جامعه ایران بطور کلی سه جنبش اجتماعی وجود دارد. من دارم از جنبش های اجتماعی صحبت می کنم، نه احزاب. احزاب و سازمانها متنوع اند که هر یک بنوعی این سه جنبش وسیع اجتماعی را نمایندگی می کند. جنبش کمونیسم کارگری، ملی اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب ( طرفتار غرب ) آن سه جنبش اجتماعی درون جامعه را تشکیل می دهند. منافع این سه جنبش کاملا با هم متفاوت است. در تحلیل نهایی میان جنبش ملی – اسلامی و ناسیونالیسم پرو غرب امکان نزدیکی و ائتلاف وجود دارد، باین خاطر که هر دو از منافع بورژوازی و بقاء سرمایه داری دفاع می کنند. اما میان جنبش کمونیسم کارگری با دو جنبش دیگر هیچگونه ائتلاف و وحدتی امکان پذیر نیست. احزاب و جریانات باید تحلیل ها و نقدهایشان را ارائه دهند و در تحلیل نهایی، این مردم هستند که باید انتخاب کنند. در این میان نقش قدرت های غربی را نیز نباید فراموش کرد. آنها خیلی تلاش دارند که صندلی زیر پای جریاناتی بگذارند که کمترین تعییر و تحول را در جامعه بوجود آورد. مدام در حال رهبر سازی برای مردم هستند. امروز در ایران کمتر کسی هست که نداند انقلاب 57 در ایران انقلابی بود برای آزادی و برابری و یک زندگی بهتر. بر کسی پوشیده نیست که این نیروی چپ و کمونیست بود که علیه رژیم دیکتاتوری پهلوی به میدان آمد. همه می دانند که چگونه قدرت های غربی و در راس آنها آمریکا، در هراس از قدرت گیری کمونیسم در ایران، خمینی و آلترناتیو اسلامی را به مردم ایران تحمیل کردند. امروز هم تلاش می شود ارتجاعی ترین نیروها را در مقابل چپ و کمونیسم تقویت کنند. چپ درون جامعه ایران یک گرایش قوی است. حقیقت امر را بخواهید دولت های غربی دلشان برای مردم ایران نسوخته؛ دلشان برای میلیونها بیکاری که در آن جامعه رنج می برند، صدها هزار کارگری که حقوقهایشان پرداخته نمی شود، و میلیونها انسانی که در دام اعتیاد و تن فروشی اسیر شده اند، صدها نفری که اعدام و سنگسار می شوند، نسوخته است. دولتهای غربی دنبال منافع خودشان هستند. این ما هستیم که باید سرنوشت خود را بدست بگیریم و دول غرب را هم افشا کنیم. در حالی که علیه نقض حقوق بشر در ایران بیانیه تصویب می کنند، کماکان با این سران جنایتکار اسلامی دارند لاس سیاسی می زنند. در حالی که بر اساس آمار، در همین چند ماه گذشته، در هر 8 ساعت یک نفر اعدام شده است، سفیران ایران و دول غرب پشت درهای بسته با هم مذاکره می کنند. در حالی که بیش از 3 دهه است ایرانیان در تبعید در اشکال مختلف صدای مردم ایران را منعکس کرده اند و به دولتهای غربی اعتراض کرده اند، این دولت ها هیچ پاسخی به مردم نداده اند. اینها دارای منافع مشترکی هستند: حفظ نظام سرمایه داری.
چیاکوکاکایی: بعنوان یک کرد وکسی که مدت زیادی در کردستان عراق بودید، حکومت اقلیم کردستان عراق را چگونه می بینید؟ ارزیابی شما از نوع اداره این بخش از کشور فدرال عراق وآینده ای که برایش متصور هستید چگونه است؟
نسرین رمضانعلی: اجازه بدهید ابتدا موضوعی را تاکید کنم। من در سنندج، در یکی از شهرهای کردستان ایران متولد شده ام و زبان مادریم کردی است. اما قبل از اینکه مهر ملی و ناسیونالیستی، مذهبی و جنسی بر پیشانیم بزنید، اجازه بدهید بگویم من یک انسان هستم. لازم دیدم این توضیح را بدهم برای اینکه با همین مهرهایی که از پیش بر پیشانی ما انسانها می زنند، صف هایمان را پراکنده می کنند و ما را از هم جدا کرده تا مبادا دستهایمان در دست هم گره بخورد و دنیای وارونه را با دستهای گره کرده مان زیر و رو کنیم. من یک انسانم و حاضر نیستم تعلق قومی و ملی بپذیرم. من انسانم قبل از اینکه بخاطر جنسیتم من را ضعیف العقل و نصف یک مرد بحساب بیاورند و فرودستی را بهم تحمیل کنند. من انسانم قبل از اینکه حدودها را برایم تعریف کنند تا با سیم خاردارها دورم حصار بکشند. من یک انسان آزاد هستم، قبل از اینکه با مذهب، جنسیت، نژاد و ملیت صفم را از هم سرنوشت هایم جدا کنند. برگردم به سوال شما. من تلاش کردم در پاسخ به سوال دیگر شما مقداری در مورد حکومت کردستان عراق توضیح بدهم. اجازه بدهید در همین ابتدا بگویم که بنظرم حکومت فدرال و فدارلیسم یک سناریوی سیاه خواهد بود. تردیدی نیست که ستم ملی وجود داشته و مردم سالیان زیادی است علیه این ستم مبارزه کرده اند. اما امروز به موقعیت کردستان عراق نگاه کنید، با وجود حاکمیت یک حکومت ناسیونالیست کرد، نه تنها وضعیت مردم بهبود پیدا نکرده، بلکه بدتر نیز شده است. اختناق و سرکوب کامل حاکم است. اگر حزب و جریانی مخالف و علیه حکومت کردستان دست به مبارزه بزند، سرکوب می شود. زمانی مقر حزب کمونیست کارگری عراق مورد حمله اتحادیه میهنی قرار گرفت و تعدادی از پیشمرگان آن قتل عام شدند، تعدادی نیز که زخمی بودند با کمک مردم نجات داده شدند. اینها تنها گوشه های از واقعیت هایی است که در روز روشن جلوی چشم مردم صورت گرفته است. این نمونه نشان می دهد که همانگونه که در بالا اشاره کردم ناسیونالیسم به هیچ وجه پاسخ ستم ملی نیست. زد و بند با جریانات ارتجاعی مذهبی بخش دیگر عملکرد دولت محلی کردستان بوده است. آیا بر کسی پوشیده است که سران احزاب کردستان عراق به دست بوس جنایتکاران اسلامی رفتند. کردستان عراق محل جولان نیروی اطلاعاتی و شکجه گران اسلامی ایران است. اسامی و تعداد فعالین چپ و کمونیست و اپوزیسیون که توسط آدم کشان وزارت اطلاعات ایران ترور شده اند حتی رسما اعلام نشده است. بخشی از اپوزیسیون ایرانی که در کردستان عراق مقر دارند، هیچ تعرضی را به مقرهایشان یا ترور اعضا و کادرهای جریانات اپوزیسیون ایرانی در منطقه ای تحت پوشش دولت محلی کردستان عراق را محکوم نمی کنند. حکومت کردستان عراق یک حکومت عقب مانده، ارتجاعی و سرکوبگر است. حکومتی که لوله تفنگش را بسوی کارگران میگیرد و گلوله هایش سینه کارگر سلیمانیه را می شکافد، حکومت مدافع منافع مردم نیست. از بعد از جنگ خلیج حکومت کردستان عراق در دست احزاب کردستان عراق بوده است. باید از مردمی که سالها قربانی حکومت جنایتکار بعث عراق بودند؛ مردمی که برای آزاد زندگی کردن و آزادی داشتن مبارزه کردند، سوال کرد، آیا با این حکومت موافق هستند. بخش زیادی از مردم قطعا پاسخ شان منفی است. بنظر من اگر تنها یک روز سیطره نیروهای نظامی غرب محو شود، بدون تردید جنگ خونینی به پا خواهد شد. دعوا بر سر نفت کرکوک یک واقعیت است. جنگ میان بورژوازی کردستان عراق و بخش دیگر عراق بر سر این منبع مهم اقتصادی براه خواهد افتاد. و مردم عراق چه ساکن کردستان، چه بخش های دیگر قربانی خواهند شد. در عین حال مجادلات میان دو حزب ناسیونالیست کرد، جریان بارزانی و جلال طالبانی پابرجاست. اینجا مردم باز قربانی هستند. دولت محلی کردستان خواستهای آنها را نمایندگی نمی کند، زیرا ماهیتا نمی تواند در کنار مردم قرار بگیرد.
چیاکوکاکایی: به عنوان آخرین سوال؛ پس از گذشت سالیان بسیار که در کومله بودید واز نزدیک روابط وبرنامه های احزاب آن زمان را دنبال می کردید؛ اکنون این احزاب کرد ایرانی را چگونه می بینید؟ تحلیل شما از نگرش ها، سیاست ها، شیوه های مبارزاتی وارتباطات آنها با درون حاکمیت، مردم ایران، تحولات عراق ومنطقه چیست؟
نسرین رمضانعلی: در سالهای 1360 در کردستان ایران دو نیروی اصلی سیاسی وجود داشتند: سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – کومه له و حزب دمکرات کردستان ایران. در آن مقطع کاملا روشن بود که هر کدام از این دو حزب دارند منافع چه طبقه ای را نمایندگی می کنند. برای همین در حالی که این احزاب علیه جمهوری اسلامی مسلحانه مبارزه می کردند، بین دو حزب نیز یک جنگی نظامی درگرفت. سازمان حزب کمونیست ایران تحت رهبری وقت اعلام آتش بس یک جانبه کرد. این در حالی بود که جنگ ایران و عراق در جریان بود و دولت عراق با تحمیل محدودیت هایی به فعالیت اپوزیسیون ایرانی، اجازه داده بود، اپوزیسیون در مرز ایران و عراق مقر داشته باشند. اساسا این مقرها برای استراحت واحدهای رزمی و یا محلی، برای استقرارکودکان مجروحین و ارگانهای ستادی احزاب بود. باید همینجا متذکر شوم که در مدتی که احزاب در خاک عراق مقر داشتند کماکان محدودیتهای سیاسی به اپوزیسیون ایرانی تحمیل شده بود. از جمله وقتی مقرهای "کو مه له" مورد حمله نیروهای ارتش عراق قرار گرفت محکوم کردن حکومت بعث مجاز نبود. این محدودیتها با خاتمه جنگ ایران و عراق خیلی بیشتر شد. درون حزب کمونیست ایران یک گرایش ناسیونالیستی کرد وجود داشت که عملا در مقابل پیشبرد سیاست های کمونیستی کار شکنی می کرد. درست یادم است، بعد از جنگ ایران وعراق، صدای آمریکا با عمر ایلخانی زاده، از رهبران وقت کومه له، مصاحبه ای داشت. در پاسخ به این سوال که با پایان یافتن جنگ ایران و عراق شما اوضاع را برای نیروها و مقرهای خود در خاک عراق چطور می بینید؟ عمر ایلخانی زاده گفت: "کردها تجربه زیاد دارند." این پاسخ ناسیونالیستی یعنی تکرار همان سیاست احزاب ناسیونالیست کرد، پناه بردن به حکومتهای همسایه. در همین مقطع مباحث داغی حول کمونیسم کارگری در حزب کمونیست به رهبری منصور حکمت جریان داشت. گرایش ناسیونالیستی در مقابل مباحث کمونیسم کارگری جان سختی نشان می داد. منصور حکمت و گرایش کمونیسم کارگری در تلاش ایجاد شرایطی امن برای پیشمرگان و حفظ جان آنها بود. ناسیونالیسم کرد بی خیال و ماجراجویانه به کیش اسلحه چسبیده بود. با ایجاد فراکسیون کمونیسم کارگری از طرف منصور حکمت و بعد از آن تشکیل حزب کمونیست کارگری تعداد زیادی از کادرهای رهبری و بدنه تشکیلاتی به این حزب پیوستند. آنچه به اسم حزب کمونیست ایران باقی ماند، همواره صرفا در تلاش حفظ تشکیلات بوده است. آنها هنوز در کردستان عراق دارای مقر هستند. جریانات متفاوتی از این حزب انشعاب کرده اند. بعضی باسم کومه له فعالیت می کنند که عملا به سازمان های باند سیاهی بدل شده اند که دست به ترور می زنند و حتی به روی یکدیگر اسلحه می کشند. یکی از این جریانات تحت نام حزب کومه له در جریان مضحکه انتخاباتی ایران، کفش و کلاه کرد و رفت به دست بوسی کروبی و موسوی. حزب دمکرات کردستان که از بسیار پیش از این با سران حکومت زد و بند داشته است و رهبرانش نیز در این مذاکرات پشت پرده قتل عام و ترور شده اند. این جریانات ناسیونالیست امروز تلاش می کنند با خوش خدمتی به جناح اصلاح طلب حکومتی در قدرت سهیم شوند. احزاب ناسیونالیست ایران بنظرم سیاه لشکر نیروهای ارتجاعی هستند. ما شاهد بودیم وقتی شایعاتی پیرامون حمله آمریکا به ایران در جریان بود، چگونه این احزاب پوتین پا کردند و اعلام آمادگی در خدمت ارتش آمریکا کردند. در همان زمانی که احزاب کردستان عراق متحد نیروهای جنایتکار اسلامی هستد، اینها نیز قصد اتحاد با نیروهای ارتش امریکا دارند. این کار احزاب ناسیونالیست کرد است. پیشمرگان خود را همیشه گوشت دم توپ جنگهای دولتهای منطقه کرده اند. این خطر کماکان بالای سر فعالین این احزاب وجود دارد. احزاب ناسیونالیست وقتی بوی پول بمشامشان می رسد همانقدر انسانی فکر می کنند که امروز دولتمدارن اسلامی و یا دولت بعث عراق فکر می کرد. این احزاب منافع بوروژوازی کرد را نمایندگی می کنند و حاضر به هر زد و بندی با هر قدرت دولتی هستند. سرنوشت مردم کردستان نه مسئله اینهاست و نه مشغله شان.